0یادندارم که چه سان این دیدم یا کجااز چه کسی بشنیدم
قصه این است سه زن نیکسرشت هرسه خوش روی خوش اندام نه زشت
عهد بستند که هر سه چندی از برای طرب و خورسندی
روی بر شوهر خود کج بکنند یک دمی ناز و کمی لج بکنند
عهد بستند که پس از یک هفته بدهند شرح چه به ایشان رفته
چند روزی بگذشت وپس از آن گرد هم جمع شدند هر سه بتان
زن اول که ز امریکا بود یک کمی سبزه وخوش سیما بود
این چنین گفت سه روز اول شوهرم هیچ نشد مستا سل
روز چارم چو از خواب شدم شستمی صورت و شاداب شدم
میز صبحانه مهیا دیدم سر خود را به سریا دیدم
بهرم اورد یکی قهوۀ داغ از دلم برد بسی درد فراغ
زن دوم که اروپایی بود صا حب حیکل رعنایی بود
گفت همچو ن زن امریکایی تا سه روزی نشدم شیدایی
لیک در روز چهارم شویم با یکی شاخۀ گل شد سویم
پس ازآن صورت من را بوسید سوی اداره روانه گردید
نوبت آمد به زن ایرانی آن نگارین گل هربستانی
گفت منهم چوشما مه رویان روی ترش کرده به فریادوفغان
با زبان برجگرش نیش زدم آتشی بر دل درویش زدم
پس ازان تا به سه روز هیچ ندید چشمهایم ز گلستان امید
روز چارم کمکی شکر خدا نور بر چشم چپم شد پیدا
6724 بازدید
5 بازدید امروز
0 بازدید دیروز
5 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian